دروغ سیزده

ناصربزرگمهر

دروغ سیزده

بزرگمهر

به نام او که هرچه یخواهد همان می شود

یکی دو روز مونده به سال جدید،گفتم یه دروغ قشنگ بگو که همیشه خودم را باهاش گول بزنم.

گفت:همه چی درست میشه...

دو سه ماهی بود که خیلی حوصله نوشتن نداشتم، اصلابعد از فوت یکی ازرفقای کودکی، دل ودماغ زیادی نداشتم،کار وبار وپیچیدگی های زندگی خصوصی واداری هم زیادبود، دولت هم که همه تلاش خودش را با وفاق کامل برای سخت تر کردن کار و بار مردم، به درستی انجام داده و بی خیال شرایط ملت، فقط به سخنرانی روزانه و شعار به خوبی می گذراند.

این روزها برما هم مثل همه مردم، بهمن واسفند به سختی گذشت، درحدی که بعد از ده سال،برای اولین بار دیدارنوروزی باهمکاران روزنامه را هم برگزارنکردیم، به محض اینکه دیدم،چند نفری نیستند،همون رابهانه کردم وجلسه پایان سال را هم لغوکردم. وقتی همکاران مایل نیستند،حرفی بشنوند،چه اصراری است که کسی حرفی بزند.

حرف رابرای کسی بایدگفت که عاشق شنیدن باشد،و گرنه حرف زدن و آن هم تکراری گفتن،بدون آن که گوشی برای شنیدن وفهمیدن وجودداشته باشد،چه خاصیتی دارد؟

همانطورکه بایدبرای کسی نوشت که دوست داردبخواند.

البته نوشتن باگفتن کمی تفاوت دارد.

گفتن،بدون شنیدن بی معنااست،مثل کلاس درس که بدون شاگردمعنا ندارد،سخنرانی بامستعمین معنا می یابد.

مستمع صاحب سخن را برسرذوق آورد،

یابه قول صائب تبریزی:

مستمع صاحب سخن رابر سر کارآورد

غنچه خاموش،بلبل را به گفتار آورد

امانوشتن،فعلی است که درهرصورت،حتی بدون مخاطب،برای دل خودنویسنده، امکانپذیراست،ثبت در تاریخ است،اما خواندن انتخاب خواننده است،دوست داشت میخواند،دوست نداشت،نمیخواند، اجباری وجود ندارد.

اصلا درجامعه ای که باسقوط آزاد،فهمیدن راکنارگذاشته وصبح تاشب دنبال قیمت دلار وسکه وپراید است وخودش هم به خودش کمک میکند تانفهمیدن راتقویت کند وهمه سر درچاه خودشون دارند،مفاهیمی مثل خواندن،نوشتن،گفتن،دانش،آموزش، کتاب،تاتر،هنر،شعر،قصه،رشد،ترقی،مدرن، پیشرفت،فلسفه،منطق،تاریخ،جغرافیا و امثالهم چه معنایی دارد؟

ماچنان درگیر بی قانونی ونادانی ونابودی خود واطرافیان وسرزمین مان شده ایم که بسیاری از واژه های بامعنارا درزندگی گم کرده ایم.

آنچه که امروز به آن دلبسته ایم،پوسته نازکی است که درخیال برای خودساخته وپرداخته ایم ومی پنداریم که هنوزچیزی داریم.

برای اینکه یک جامعه را ارزیابی کنیم،نیازی به علوم وتخصص خاصی وجودندارد، کافی است دور وبرمان راکمی نگاه کنیم،از همین ترافیک ساده،میتوان به وضعیت قانون یاسیاست یاحاکمیت یامدیریت و حتی اقتصاد وپایبندی به دین وسنت و فرهنگ پی برد.

در هرکوچه وبرزنی،خلاف را به عینه می بینید،شهر درتصرف موتورسواران بی قانون است،همه درحال خلاف کردن هستند،با اتوموبیل وموتور درجهت خلاف،در بدترین شرایط میآیند،با گرانترین اتوموبیل ها در بزرگراه ها ویراژ میدهند،از روبرو می آیند وبه شما که حق قانونی تان است،فحش میدهند وچپ چپ نگاه میکنند. همه پیاده روهای شهر،پارکینگ اتوموبیل ها ومحل رفت وآمد موتورها است.

أصلا موتور رامی خرندکه خلاف کنند،صداو سیمای میلی هم پول می گیرد واین خلاف را به وضوح تبلیغ می کند ومی گوید برای اینکه به سرعت به محل کارتان برسید،فلان موتورسیکلت رابخرید.

همه شهرشده است فروشگاه موتورسیکلت های چینی که بارانت دراختیارچندنفر واردکننده گذاشته اند، همان موتورسیکلت هایی که تا چندسال قبل ورودشان ممنوع بود،یک شبه آزاد شد.

اگرهم به موتورسیکلتی که خلاف آمده و کلاه هم به سرنداشته،آسیبی زده شود، قانون،یک تعریف درست ندارد و مدتها باید سرگردان دادگاه وکلانتری شوید.

درحالی که کافی است،قانون،قانون باشد.

یک ماده یا نری بگوید،که مثلااگرکسی در میانه اتوبان ازعرض آن عبورکند وحادثه ای اتفاق بیفتد،اتوموبیل نیازی به توقف ندارد وجرمی مرتکب نشده است، دیگرهیچ پیاده ای ازعرض اتوبان رد نخواهدشد.

و یا اگرموتورسیکلت ورودممنوع آمد، مقصر است ونیازی به تشکیل پرونده برای وسیله نقلیه روبرویی نیست و بسباری ازاین نکات که اگرتوسط قانون گزار به صراحت بیان شود، باعث جلوگیری ازبسیاری اتفاقات تلخ درجامعه خواهدشد.

با نگاه به همین ترافیک ساده و آمارانواع وسایل نقلیه،وضعیت اقتصادی جامعه قابل بررسی است،همانطور که میتوان بانگاه به سر و وضع لباس های پلیس راهنمایی و رانندگی،به شرایط مالی یا اقتصادی و حتی از وضعیت ایستادن آنها ویا نحوه برخوردشان با رانندگان به وضعیت امنیت، قدرت،اخلاق و فرهنگ و فرماندهی آنها و جامعه پی برد.

خیابان های شهریکی ازمناسبترین بسترهای رهگیری افکار عمومی وشرایط جامعه برای آمار ونتیجه گیری های اجتماعی است.

وقتی مسیرهای ویژه که باعنوان اتوبوس های تندرو ساخته شد وحالا هرساعت یک اتوبوس ازآن عبور می کند وعملا در اختیار انواع اتوموبیل های چراغ گردان مقامات قرارگرفته است،نشان از سیاست و مدیریت کلان کشوردارد.

سیاستی که درخط ویژه حرکت می کند و مدیریتی که هیچ رابطه ای با مردم کنار خودش که گرفتار راه بندان و ترافیک است ندارد و هر کس از ریاست جمهوری با ده تا ماشین سیاه تا بالطبع سران دیگر قوا و ماشین های پلاک سیاسی و مهمانان خارجی و سفرا و چندصدنماینده مجلس و ده ها وزیر و وکیل و مدیرعامل و شهردار و رئیس ترافیک و پلیس ها و نیروهای امنیتی و چندتایی آمبولانس و آتش نشان و هزاران موتورسوار، درخطوط ویژه شهر به نام نامی مردم و به کام قدرت می تازند.

نگاه به ترافیک شهر و رانندگی من و شما، ازهرجهت میتواند، نشانه ای ازخط توسعه، مدرنیسم، عقب افتادگی تکنولوژی ویا فرهنگ وحتی پایبندی به دین وسنت هم باشد.

مگر میتوان به دین وآیینی پایبند بود و از صبح تاشام حق الناس کرد و حقوق دیگران را نادیده گرفت، سبقت گرفت، ورود ممنوع رفت، خلاف کرد و به زمین و زمان فحش داد.

حق‌ الناس به معنی حساب وکتابی است که درآن با همنوعان خود یا همان مردم طرف هستیم. این حق شامل بدهی یا قرضی میشود که ما به عنوان یک فرد نسبت به مردم داریم و نمیتوانیم به نفع خودمان، حق دیگری راضایع کنیم و همیشه بر گردنمان می ماند  و وجدان مان را آزرده می کند و باید یک روز در مقابل خداوند بگوییم چرا فلان کوچه و خیابان را ورود ممنوع رفتیم، به همین سادگی.

حالا رییس جمهور محترم و شهردار محترم و رییس پلیس محترم بفرمایند، با این همه حق الناس و این همه خلاف آشکار در همین موضوع کوچک ترافیک و خطوط بی ربط ویژه چه خواهند کرد؟

سقوط آزاد در اخلاق و قانون بزرگترین مصیبت یک جامعه است، اما اینشالا همه چی درست میشه....

ارسال نظر