میان ثروت و عدالت
در سالهای اخیر، گسترش فعالیتهای معدنی در ایران همزمان با توسعهمحوری دولت و نیاز به ارزآوری، موجب توجه گستردهتری به این حوزه شده است. استانهایی مانند یزد، کرمان، خراسان جنوبی و سیستان و بلوچستان به کانونهای جدیدی از فعالیتهای معدنی بدل شدهاند. در نگاه نخست، معدن بهعنوان صنعتی مادر و ارزشزا، میتواند بستر اشتغال، رفاه و توسعه منطقهای را فراهم آورد. با این حال، آنچه در عمل در بسیاری از مناطق معدنی کشور رخ داده، با این چشمانداز در تضاد است.

در بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک که میزبان معادن بزرگ و ثروتهای زیرزمینی هستند، مردم محلی همچنان با کمبود زیرساخت، فقر خدمات بهداشتی، تخریب محیط زیست و حتی مهاجرت روبهرو هستند. این در حالی است که میلیاردها تومان از دل کوه و خاک این مناطق استخراج میشود، بدون آنکه سهمی پایدار از این ثروت نصیب صاحبان اصلی زمین شود. این تناقض آشکار، ما را ناگزیر به بازاندیشی درباره مفهوم «مسئولیت اجتماعی شرکتها» و بهویژه شرکتهای معدنی میسازد.
مسئولیت اجتماعی؛ از توصیه اخلاقی تا الزام توسعهای
مسئولیت اجتماعی شرکتی (Corporate Social Responsibility - CSR)، مفهومی جهانی و در حال گسترش است که در دهههای اخیر، از یک «توصیه اخلاقی» به یک «الزام ساختاری» در مدیریت بنگاههای اقتصادی تبدیل شده است. شرکتها نهتنها موظف به تولید سود و ارزش اقتصادی، بلکه مسئول در قبال محیط زیست، جامعه و آیندگان نیز هستند. در حوزه معدن، که ذاتاً با استخراج منابع طبیعی و مداخلات گسترده در زیستبوم همراه است، این مسئولیت دوچندان میشود.
در کشورهای توسعهیافته یا در حال توسعه با استانداردهای بالا، شرکتهای معدنی ملزماند که پیش از آغاز عملیات، ارزیابی دقیق اجتماعی و زیستمحیطی انجام دهند، رضایت جوامع محلی را جلب کنند و برنامهای مدون برای بازسازی، جبران خسارات و توسعه منطقهای ارائه دهند. اما در ایران، چنین الزامات حقوقی و رویههای نظارتی یا وجود ندارند یا بهدرستی اجرا نمیشوند.
شاید یکی از مهمترین دلایل این وضعیت، نبود قانون صریح و الزامآور در حوزه CSR باشد. در نبود چارچوب قانونی مشخص، برخی شرکتهای معدنی تنها به اقدامات تبلیغاتی، مقطعی و سطحی بسنده میکنند؛ اقداماتی که نهتنها اثربخش نیستند، بلکه گاه به بیاعتمادی و فاصله بیشتر میان مردم و شرکتها دامن میزنند. کمکهای خیریه، توزیع بستههای معیشتی یا ساخت مدرسههایی بدون معلم و درمانگاههایی بدون پزشک، بهخودیخود توسعهآفرین نیستند. آنچه ضرورت دارد، طراحی و اجرای یک «برنامه مشارکتی پایدار» با محوریت خود مردم است.
نقش مغفول نهادهای محلی و رسانهها
در این میان، نقش نهادهای محلی، شوراهای روستایی، دانشگاهها و رسانهها بسیار مهم است. رسانهها باید از گزارشهای صرفاً تولیدمحور فراتر بروند و صدای مردم مناطق معدنی را بازتاب دهند. دانشگاهها و مراکز پژوهشی میتوانند با بررسی دقیق اثرات اجتماعی و محیطی معادن، مسیر اصلاح سیاستگذاریها را هموار کنند. و شوراها، در صورتی که دارای اختیارات و ابزارهای قانونی کافی باشند، میتوانند نقش واسطهای مهم میان مردم و شرکتها ایفا کنند.
از سوی دیگر، باید توجه داشت که مسئولیت اجتماعی تنها یک الزام حقوقی نیست، بلکه یک فرصت راهبردی برای شرکتهای معدنی است. سرمایه اجتماعی، اعتماد عمومی، رضایت جوامع محلی و پایداری پروژهها، همه در گرو رویکردی مسئولانه، مشارکتی و توسعهمحور هستند. شرکتی که به مسئولیت اجتماعی خود بیتوجه باشد، دیر یا زود با اعتراضات محلی، بحران مشروعیت، آسیبهای رسانهای و حتی اختلال در فعالیتهای خود مواجه خواهد شد.
روایت دو نگاه؛ از اتاق فکر تا میدان واقعیت
در چنین شرایطی، گفتوگو درباره «نقش معادن در قبال مردم محلی» بیش از پیش ضروری است. به همین دلیل، در این گزارش، پای صحبت دو چهره از دو سوی ماجرا نشستیم؛ یکی از زاویه دید تخصصی و سیاستگذاری، و دیگری از نگاه میدانی و زیسته مردم محلی.
در گفتوگوی نخست، دکتر احسان رضایی، پژوهشگر توسعه پایدار و مشاور سابق مسئولیت اجتماعی در صنایع معدنی، با نگاهی ساختاری و تحلیلی به مسئله مسئولیت اجتماعی میپردازد. وی با ذکر مثالهایی از پروژههای اجراشده در یزد و کرمان، نشان میدهد که چگونه نادیدهگرفتن مشارکت واقعی مردم میتواند به شکست پروژههای پرهزینه بیانجامد. رضایی همچنین از فقدان قوانین الزامآور، ضعف نظارت و نهادینهنشدن مفهوم CSR در ساختار صنعت معدن انتقاد میکند و خواستار بازنگری جدی در این حوزه است.
در ادامه این گزارش، با مهندس فاطمه سادات میرعلی، عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای معدنی خراسان جنوبی گفتوگو کردهایم. میرعلی، از دل مردم، از تجربیات زیسته و ملموس اهالی منطقه میگوید. او از گردوغبار و شوری آب میگوید، از طرحهایی که بدون هماهنگی با مردم شکست خوردهاند، و از جوانانی که هنوز در جستوجوی شغل، ناامید از آینده به شهرهای دیگر کوچ میکنند. او با صراحت هشدار میدهد که اگر عدالت در توسعه معدنی رعایت نشود، مردم بومی دیگر نه تنها معدن را فرصت نمیدانند، بلکه آن را بهعنوان عامل مهاجرت، فقر و تخریب سرزمینشان خواهند دید.
این دو روایت، در کنار هم، نشان میدهند که بحث مسئولیت اجتماعی معادن نهفقط یک دغدغه محلی، بلکه یک مسئله ملی است. مسألهای که آینده توسعه ایران در گرو پاسخگویی درست به آن است.
مسئولیت اجتماعی؛ از شعار تا واقعیت توسعه
در همین راستا ما در «روزگار معدن» گفتوگویی داشتیم با دکتر احسان رضایی، پژوهشگر توسعه پایدار و مشاور سابق مسئولیت اجتماعی شرکتی (CSR) در صنایع معدنی. دکتر رضایی در ابتدای گفتوگو با اشاره به اهمیت موضوع گفت: «در دهههای اخیر، مسئولیت اجتماعی شرکتها از یک امر اختیاری به ضرورتی بنیادین در حوزه توسعه پایدار تبدیل شده است. شرکتهای معدنی بهویژه بهدلیل تأثیرات گستردهای که بر منابع طبیعی و بافت اجتماعی دارند، نمیتوانند خود را از مسئولیت نسبت به جوامع اطراف معاف بدانند.»
وی افزود: «مسئولیت اجتماعی به معنای انجام کارهای تبلیغاتی نیست. ساخت یک مدرسه یا کلینیک بدون مشارکت جامعه محلی، نهتنها یک اقدام پایدار نیست، بلکه گاه باعث بیاعتمادی مردم میشود. مشارکت واقعی یعنی مردم محلی از ابتدا در طراحی پروژهها حضور داشته باشند، نه اینکه صرفاً دریافتکننده خدمات باشند.»
رضایی با اشاره به تجربه خود در پروژههای معدنی در یزد و کرمان بیان کرد: «در بسیاری از مناطق، مردم بهخوبی میدانند که چه نیازهایی دارند. اما اغلب شرکتها بدون گفتوگو با مردم، صرفاً بر اساس شاخصهای درونسازمانی یا توصیه مشاوران تهراننشین اقدام میکنند. این باعث ایجاد شکاف بین شرکت و جامعه میشود.»
گفتوگو با مردم؛ اولین و کمهزینهترین راهکار
وی ادامه داد: «در یکی از پروژهها، شرکت معدنی قصد داشت یک سالن ورزشی در روستا احداث کند، اما پس از جلسات متعدد با شورا و مردم مشخص شد که نیاز اصلی، دسترسی به آب شرب پایدار بوده است. متأسفانه این تغییر دیدگاهها معمولاً پس از صرف هزینههای فراوان اتفاق میافتد، در حالیکه اگر از ابتدا گفتوگو با جامعه آغاز شود، هزینه کمتر و اثرگذاری بیشتر خواهد بود.»
دکتر رضایی با تأکید بر نبود الزام قانونی روشن در حوزه مسئولیت اجتماعی در ایران گفت: «متأسفانه قانون صریحی وجود ندارد که شرکتها را موظف به اجرای برنامههای مسئولیت اجتماعی کند. همین خلأ قانونی باعث میشود که بسیاری از معادن فقط به اقدامات حداقلی بسنده کنند یا کار خود را صرفاً با پرداخت مالیات تمامشده تلقی کنند.»
وی اضافه کرد: «در کشورهایی مثل کانادا، استرالیا یا آفریقای جنوبی، شرکتهای معدنی موظف به ارائه برنامههای CSR شفاف، گزارش عملکرد و جلب رضایت جامعه محلی هستند. حتی در برخی موارد، بدون رضایت جوامع بومی، هیچ پروژهای نمیتواند آغاز شود. اما در ایران، نقش مردم در تصمیمگیریهای معدنی تقریباً صفر است.»
رسانهها، ناظران و پلهای ارتباطی
او همچنین به نقش رسانهها و نهادهای ناظر اشاره کرد و گفت: «رسانهها میتوانند صدای مردم محلی باشند و مطالبهگری در حوزه مسئولیت اجتماعی را تقویت کنند. همچنین نهادهای مدنی، شوراهای محلی و دانشگاهها میتوانند بهعنوان پل ارتباطی میان مردم و شرکتها عمل کنند. البته به شرط آنکه استقلال و تخصص کافی داشته باشند.»
دکتر رضایی درباره الگوهای موفق نیز گفت: «در برخی معادن بزرگ کشور، مانند گلگهر سیرجان یا مجتمع مس سرچشمه، اقدامات نسبتاً مثبتی انجام شده که میتواند بهعنوان الگو مورد بررسی قرار گیرد. البته هنوز هم جای اصلاح وجود دارد، اما نسبت به بسیاری دیگر از معادن کوچک و متوسط، وضعیت بهتری دارند.»
وی تأکید کرد: «نباید مسئولیت اجتماعی را با کمک خیریهای یا توزیع بستههای معیشتی اشتباه گرفت. CSR اگر درست اجرا شود، به توانمندسازی پایدار مردم میانجامد، مثلاً از طریق ایجاد اشتغال محلی، آموزش مهارتهای فنی، حمایت از کارآفرینی و بهبود زیرساختهای واقعی منطقه.»
آیندهپژوهی؛ چه چیزی از ما باقی میماند؟
در بخش پایانی این گفتوگو، دکتر رضایی به نقش آیندهپژوهی در حوزه معدن پرداخت و گفت: «ما باید از همین امروز به این فکر کنیم که چه میراثی برای مردم محلی بر جای خواهیم گذاشت. معدن روزی تمام میشود، اما اثرات آن میماند؛ یا در قالب توسعه پایدار یا در شکل تخریب زیستمحیطی و فقر ساختاری. انتخاب با ماست.»
وی در پایان گفت: «برای آنکه معادن نه تهدید بلکه فرصت توسعه باشند، لازم است که به مسئولیت اجتماعی بهعنوان بخش جداییناپذیر از مأموریت شرکتها نگاه شود، نه هزینه اضافی. تنها در این صورت است که میتوانیم میان ثروت زیرزمینی و رفاه روی زمین، پیوندی معنادار برقرار کنیم.»
امیدی که به یأس انجامید
در ادامه این گفتوگو با مهندس فاطمه سادات میرعلی، عضو شورای اسلامی یکی از روستاهای معدنی استان خراسان جنوبی داشتیم. میرعلی در ابتدای سخنان خود گفت: «ما مردم منطقهای هستیم که سالها با خشکسالی، کمآبی و فقر دست و پنجه نرم کردهایم. وقتی معدن به منطقه آمد، فکر کردیم شاید بخت ما باز شده باشد؛ اما امروز میبینیم که چیزی جز گردوغبار، جادههای خراب و نابودی مراتع نصیبمان نشده است.»
وی افزود: «توسعه اگر با مشارکت مردم نباشد، نامش توسعه نیست، تحمیل است. در جلسات کارشناسی بارها گفتیم که دغدغه اصلی ما آب، اشتغال جوانان و حفظ محیط زیست است، اما شرکتهای معدنی معمولاً پروژههای از پیشطراحیشده را اجرا میکنند که ربطی به نیازهای واقعی ما ندارد.»
میرعلی با اشاره به اثرات مخرب زیستمحیطی فعالیتهای معدنی بیان کرد: «چاههای آب روستا در چند سال اخیر یا خشک شدهاند یا شوری آب بالا رفته. چرا؟ چون در نزدیکی آنها عملیات حفاری عمیق صورت گرفته بدون ارزیابی دقیق زیستمحیطی. متأسفانه نظارت بر این پروژهها بسیار ضعیف است و هیچ نهادی پاسخگوی مردم نیست.»
سهم مردم از سودهای میلیاردی کجاست؟
وی ادامه داد: «نمیگوییم معدن نباشد، میگوییم معدن با عقلانیت و مسئولیت اجتماعی باشد. وقتی شرکتی از دل کوه، میلیاردها تومان سنگ قیمتی بیرون میکشد، چرا نباید بخشی از سود آن صرف ایجاد یک درمانگاه یا مدرسه مجهز در همان منطقه شود؟»
او با انتقاد از نگاه متمرکز و بالادستی به طرحهای اجتماعی گفت: «در یکی از موارد، شرکتی بدون هماهنگی با مردم، اقدام به کاشت درختانی کرد که اصلاً با اقلیم منطقه سازگار نبودند و همهشان خشک شدند. این یعنی منابع هدر رفت، فقط چون مردم در طراحی آن نقشی نداشتند.»
میرعلی تأکید کرد: «ما تجربه تلخی از پروژههایی داریم که فقط روی کاغذ خوب بهنظر میرسند. حتی در برخی موارد از کارگران غیر بومی استفاده میشود و جوانان بیکار محلی فقط نظارهگرند. در چنین شرایطی، معدن دیگر عامل توسعه نیست، بلکه باعث نارضایتی و مهاجرت میشود.»
رسانهها، صدای روستا را هم بشنوند
وی در بخش دیگری از گفتوگو به مسئولیت رسانهها اشاره کرد و گفت: «اگر رسانهها فقط به گزارش تولید و صادرات بپردازند اما صدای مردم محلی شنیده نشود، این توسعه ناعادلانه خواهد بود. ما نیازمند رسانههایی هستیم که حرف روستا را هم مثل کارخانه پوشش دهند.»
میرعلی درباره مطالبهگری مردم گفت: «خوشبختانه در سالهای اخیر سطح آگاهی مردم بالا رفته و شوراها نقش مهمتری پیدا کردهاند. اما ما ابزار قانونی کافی برای الزام شرکتها به پاسخگویی نداریم. قانون باید صریحتر باشد و برای نادیدهگرفتن مسئولیت اجتماعی، جریمههای واقعی در نظر بگیرد.»
او در پایان اظهار داشت: «اگر قرار است معدن باقی بماند، مردم هم باید بمانند و زندگی کنند. ما به معدن به چشم فرصت نگاه میکنیم، اما به شرطی که عدالت رعایت شود و توسعه فقط در آمار نباشد. صدای مردم را باید شنید، چون آنها صاحب اصلی این سرزمیناند.»
کلام آخر
مسئله مسئولیت اجتماعی شرکتهای معدنی در ایران دیگر یک دغدغه فرعی یا موضوعی حاشیهای در جلسات رسمی نیست؛ بلکه بهتدریج به یکی از گرهگاههای اصلی توسعه پایدار در کشور بدل شده است. زمانی که میلیاردها تومان سنگ، فلز، یا ماده ارزشمند از دل خاک بیرون کشیده میشود، این پرسش پررنگتر از همیشه خودنمایی میکند: سهم مردم این خاک از ثروت زیرزمینی چیست؟
در دو گفتوگوی پیشرو، با دکتر احسان رضایی از منظر ساختاری و سیاستگذاری، و با مهندس فاطمه سادات میرعلی از منظر زیسته و میدانی، تلاش شد تا شکافهای عمیق میان ظرفیتهای بالقوه صنعت معدن و واقعیتهای موجود در جوامع محلی واکاوی شود. آنچه در هر دو روایت مشترک بود، فقدان پیوند ارگانیک و صادقانه میان شرکتهای معدنی و مردمی است که سرنوشت زندگیشان با فعالیتهای این شرکتها گره خورده است.
نخست، باید بپذیریم که مفهوم «مسئولیت اجتماعی» در ایران هنوز نهادینه نشده است. بسیاری از شرکتها، چه دولتی و چه خصوصی، نگاه مناسباتی و تبلیغاتی به این مفهوم دارند. ساخت چند مدرسه و توزیع چند بسته کمک معیشتی، بدون آنکه زیرساختی پایدار در روستا بماند، نمیتواند جایگزین برنامهای جامع و مشارکتی شود. توسعهای که با مردم و برای مردم نباشد، دیر یا زود با مقاومت، ناامیدی یا مهاجرت مواجه خواهد شد.
دوم، ما با یک فقدان آشکار قانونی روبهرو هستیم. قانونگذار در حوزه معدن، عمدتاً بر حقوق بهرهبرداری و مالیات متمرکز بوده است، نه بر تعهد اجتماعی. در نتیجه، شرکتها عملاً الزامی برای مشارکت در بازسازی، ترمیم خسارات یا سرمایهگذاری اجتماعی ندارند. در بسیاری از کشورها، بدون تأیید جامعه محلی، مجوز فعالیت معدنی صادر نمیشود. اما در ایران، مردم بومی حتی از محل قراردادها و تعهدات شرکتهای فعال در سرزمینشان اطلاع ندارند.
سوم، میان مردم و شرکتها، حلقههای واسط مؤثر وجود ندارد. شوراهای محلی، دانشگاهها، سازمانهای مردمنهاد و رسانهها، اگرچه نقش بالقوه بالایی دارند، اما یا از استقلال و توان لازم برخوردار نیستند یا در حاشیه قرار گرفتهاند. مردم اغلب بدون ابزار قانونی و رسانهای، تنها به اعتراضهای پراکنده یا بیاعتمادی مزمن پناه میبرند. همین موضوع، فرصت گفتگو و همفکری را به ضد توسعه تبدیل میکند.
چهارم، ما نیازمند تغییر زاویه دید هستیم. معدن نهتنها یک پروژه صنعتی، بلکه یک رخداد اجتماعی است. هر تونلی که در کوه کنده میشود، ردپایی بر زندگی انسانها، آب، خاک، دام، سنت و آینده آن منطقه میگذارد. بنابراین، برنامه توسعه معدنی باید با سنجههایی فراتر از «تناژ استخراج» و «میزان صادرات» ارزیابی شود. باید دید آیا جوان آن منطقه در همان معدن شاغل است؟ آیا جادهای که برای ماشینآلات باز شده، برای مردم هم راه توسعه بوده یا فقط گردوغبار آن مانده است؟
و پنجم، آیندهپژوهی، نه یک کار لوکس آکادمیک، بلکه یک ضرورت مدیریتی است. باید از اکنون بیندیشیم که اگر معدن تمام شود، چه خواهد ماند؟ آیا سرزمینی رهاشده با منابع تخریبشده و مردمی مهاجر؟ یا منطقهای با زیرساختهای ماندگار، فرصتهای شغلی نو و اعتماد متقابل میان دولت، مردم و صنعت؟
در این میان، میتوان با اصلاحاتی بنیادین مسیر را تغییر داد. قانونگذاری صریح و شفاف در حوزه مسئولیت اجتماعی، تدوین شاخصهای مشارکتی در ارزیابی عملکرد معادن، گنجاندن الزامات محیطزیستی و اجتماعی در قراردادهای بهرهبرداری، و حمایت از شوراها و رسانههای محلی، گامهایی حیاتی در این مسیرند.
در نهایت، معدن میتواند موتور توسعه باشد؛ اما به شرطی که انسان و محیط زیست در مرکز توجه قرار گیرند. معدن میتواند امید باشد؛ اما تنها وقتی که مردم آن منطقه، نهفقط بهعنوان ناظر، بلکه بهعنوان شریک و ذینفع در فرآیند توسعه حضور داشته باشند.
ثروت زیرزمینی باید به رفاه روی زمین تبدیل شود. این معادله فقط با عدالت، شفافیت و مشارکت واقعی حل میشود.