نفت به مثابه درد و درمان
مصطفی بوشهری - پژوهشگر مالیه و امور بینالملل در دانشگاه کلمبیا
«چرا کشورهای بزرگ خاورمیانه به یکدیگر وابستگی اقتصادی ندارند؟» این نوشته در پی پاسخگویی به این پرسش است. محمد بنسلمان، در نشست «ابتکار آینده سرمایهگذاری» در سال ۲۰۱۸ اعلام کرد: «اروپای جدید، خاورمیانه خواهد بود.» او این پیشبینی را بر مبنای پتانسیل و توسعه جاری اقتصادی کشورهای منطقه انجام داد. هنگامی که صحبت از اروپا میشود یکی از اولین چیزهایی که به ذهن خطور میکند وابستگی اقتصادی و تبادلات تجاری این کشورها با یکدیگر است. اینکه آیا پیشبینی بنسلمان به حقیقت میپیوندد یا خیر، از حوصله این نوشتار خارج است.
سوال اصلی این یادداشت این است که چرا قدرتهای بزرگ خاورمیانه نتوانستند یکی از ویژگیهای اولیه اقتصاد اروپایی یعنی وابستگی اقتصادی منطقهای را به دست آورند. ناگفته پیداست که پاسخ به این سوال کار آسانی نیست و از منظرهای گوناگونی میتوان به چرایی آن پرداخت؛ از جمله از منظر تاریخی، سیاست بینالملل، اجتماعی، فرهنگی و... . در این نوشتار تلاش میکنم از منظر جغرافیای اقتصادی به این سوال پاسخ دهم. یک تعریف ساده و محدود از این گرایش کمتر شناختهشده در ایران عبارت است از ارتباط بین اقتصاد و جغرافیا و نقش و عوامل موثر بر تجارت و فعالیت اقتصادی در یک منطقه. از نگاه نگارنده، دلیل مهمی که اجازه نداده کشورهای بزرگ منطقه وابستگی اقتصادی عمیقی داشته باشند، منابع طبیعی سرشار، بهویژه سوختهای فسیلی است.
نگاهی به آمار اوپک نشان میدهد که محصولات نفتی بیش از ۷۰درصد درآمد صادراتی عربستان را تشکیل میدهد. این رقم برای ایران بیش از ۵۰درصد و برای عراق بیش از ۸۵درصد است. در مقابل، نگاهی به صادرات کشورهای بزرگ اروپایی مانند فرانسه، آلمان، بریتانیا و اسپانیا نشان میدهد که سهم کالای اول صادراتی در کل سبد آنها حدود ۱۵درصد است و سبد صادراتی این کشورها طیف گوناگونی از کالاهای تخصصی و صنعتی را در برمیگیرد. به زبان ساده، کشورهای بزرگ خاورمیانه یک کالای نهچندان پیچیده را تولید میکنند که از قضا سایر کشورهای بزرگ منطقه هم از آن برخوردارند، حال آنکه کشورهای اروپایی سبد گستردهای از کالاهای تخصصی و پیچیده را به بازار عرضه میکنند که بهآسانی در کشورهای همجوار تولید و یافت نمیشوند.شاید بیدلیل نیست که شرکای اول تجاری کشورهای اروپایی، حتی با وجود رشد خیرهکننده چین، خود کشورهای اروپایی هستند. به عبارت دیگر، مقصد اول صادرات کشورهای بزرگ اروپا، همسایگان خود در اروپا هستند. بهعنوان مثال، مقاصد اول صادرات فرانسه عبارتند از: آلمان، ایتالیا، بلژیک. همچنین مقاصد اول صادرات برای بریتانیا شامل آلمان، هلند و ایرلند و برای اسپانیا، کشورهای فرانسه، آلمان و پرتغال است. شاید تنها استثنا آلمان باشد که سهمقصد اول صادراتیاش به ترتیب آمریکا، چین و فرانسه هستند. اما شاید جالب باشد بدانید که هلند و ایتالیا تنها با اختلاف ۱-۲درصدی در رتبههای بعدی قرار دارند. بهطور کلی بیش از نیمی از کالاهای صادراتی کشورهای بزرگ اروپا به کشورهای همسایه در منطقه خودشان صادر میشود که بهوضوح شاهدی بر وابستگی عمیق اقتصادی این کشورها به منطقه خودشان است.در مقابل، تقریبا هیچیک از کشورهای بزرگ منطقه خاورمیانه شریک اصلی تجاری یکدیگر نیستند. برای مثال، سه شریک اول ایران عبارتند از: چین، ترکیه و پاکستان (لازم به یادآوری نیست که ترکیه و پاکستان بهعنوان بخشی از خاورمیانه سنتی مورد نظر ما تعریف نمیشوند). شرکای عربستان، شامل چین، هند و ژاپن؛ شرکای عراق، شامل هند، چین و کرهجنوبی و شرکای امارات، شامل هند، ژاپن و چین هستند. اما اینکه چرا نفت و منابع طبیعی به کالای اصلی صادراتی کشورهای خاورمیانه تبدیل شد، در کنار سایر عوامل، به ماهیت اقتصادی تولید این ماده سیاه برمیگردد. بعد از جنگ جهانی دوم اهمیت نفت و انرژی برای جهان بیش از پیش شد.افزایش تقاضا و شبهانحصاری که کشورهای خاورمیانه در تولید و صادرات مواد نفتی داشتند، سود سرشاری نصیبشان کرد. این دو عامل حاشیه سود تولید هر بشکه نفت را به طرز غیرقابل مقایسهای افزایش داده است. برای مثال، عدد میانه برای تولید هر بشکه نفت اوپک در سال ۲۰۱۸ حدود 5.4دلار بوده است. تنها بهعنوان مقایسه کلی باید اشاره کرد که هزینه تمامشده ساخت یک آیفون۱۴ پرومکس حدود ۴۵۰دلار است و این گوشی در بازار جهانی (نه ایران، البته) حدود هزار دلار به فروش میرسد. حال حاشیه سود حدود 100درصدی یک گوشی آیفون با حاشیه سود چند صد درصدی یک بشکه نفت را مقایسه کنید. با حساب سرانگشتی و نگاه به قیمت نفت میتوان به سود هنگفت تولید نفت برای کشورهای دارنده پی برد.این سود سرشار با کمترین ریسک نسبت به تولیدات صنعتی پیشرفته و کمترین هزینه برای تبلیغات و استراتژی فروش محصول، یکی از عوامل اصلی صنعتینشدن کشورهای خاورمیانه است. این موضوع باعث شده است این کشورها کالای مهم و پیچیدهای تولید نکنند که کشورهای اطراف به آن نیاز داشته باشند و به وابستگی اقتصادی منجر شود. به زبان ساده، تصور کنید فرزندی گنج کلان و چندهزار میلیارد تومانی خانواده را به ارث ببرد، آیا دیگر تمایلی برای یادگیری مهارت، کارآفرینی، ریسکپذیری، هزینه برای تحقیق و توسعه و... برای کار پیدا کردن یا کارآفرینی خواهد داشت؟ استثناها همیشه وجود دارند، اما به صورت کلی پاسخ یک «خیر» تقریبا قاطعانه است.باری، نفت و منابع طبیعی ارث و سود سرشاری برای وارثان خاورمیانهای خود به ارمغان آورده؛ اما مشکلات بسیاری را نیز برای این صاحبان پدید آورده است که از میان سیل عظیم آنان، صنعتینشدن، نبود انگیزه برای تولید سایر کالاهای مهم صنعتی و جلوگیری از وابستگی اقتصادی کشورهای منطقه به یکدیگر از پیامدهای این میراث ارزشمند است. به نوعی، هم درمان فقر بوده و هم دردی برای ثروتمندتر نشدن. اینکه آیا باید جغرافیای اقتصادی خاورمیانه را تغییرپذیر دانست و منتظر روند جدیدی بود، به عوامل بیشماری بستگی دارد. چیزی که امروز پیداست این است که فرزندان و وارثان نفت در صحرای خاورمیانه دیگر مانند گذشته تنها در پی میراثخواری نیستند و ترس از اتمام یا کمارزششدن این میراث بعضی از آنان را به تکاپوی یافتن راههای جدید تولید ثروت انداخته است. اینکه آیا این فرزندان بیشتر عاقل سرانجام نیکی داشته باشند که همانا توسعه و صنعتیشدن است و نیز بتوانند بر سایر فرزندان تاثیر مثبت بگذارند که به وابستگی اقتصادی منتهی شود سوالی است که اکنون کسی توان پاسخگویی به آن را ندارد و ناگزیر از انتظار کشیدن است.