روند تغییرات هوش مصنوعی
در نیمه اول قرن بیستم، داستانهای علمی- تخیلی، جهان را با مفهوم روباتهایی باهوش مصنوعی آشنا کرد. با مرد «بیدل» از جادوگر شهر اوز شروع شد و با روبات انساننما که خود را شبیه ماریا در متروپلیس کرد، ادامه یافت. قبل از آن ما نسلی از دانشمندان، ریاضیدانان و فیلسوفانی داشتیم که مفهوم هوش مصنوعی این گونه در ذهن شان شکل گرفته بود که با عنوان ماشینهای محاسباتی بهکار برده شوند. در ابتدای کار، ماشینها و کامپیوترها نمیتوانستند دستورات را ذخیره کنند، فقط آنها را اجرا میکردند.
به عبارت دیگر میتوان به رایانهها گفت که چه کاری انجام بدهند، اما نمیتوانستند آنچه انجام دادهاند به خاطر بیاورند، لذا فقط سرعت در پردازش اطلاعات داده شده توسط انسان بود که شگفتانگیز بود، اما به تدریج از این شگفتی کاسته شده است.
در سالهای بعد که طراحی برای تقلید از مهارتهای حل مساله یک انسان، توسط یک شرکت تحقیق و توسعه، تامین مالی شد، هوش مصنوعی با تصور تبلور یک تلاش بزرگ ارائه شد. محققان برتر از حوزههای مختلف برای یک بحث آزاد در مورد هوش مصنوعی و روشهای استاندارد برای بهکارگیری آن به توافق نرسیدند. با این تفاسیر، همه با تمام وجود این حس را داشتند که هوش مصنوعی قابل دستیابی است. اهمیت این رویداد را نمیتوان تضعیف کرد، زیرا 20 سال بعد تحقیقات، هوش مصنوعی را کاتالیز کرد.
چشمانداز مهم این است که یک سوال بنیادی را در نظر بگیرید: آیا هوش مصنوعی AI میتواند به سطح تفکر انسان برسد و سپس حتی از آن فراتر برود؟ به طور معمول، محققان به دنبال سنجش توانایی مدلهای رایانهای برای دستیابی به اهداف پیچیده هستند، مانند برنده شدن در یک بازی یا انجام مکالمهای که به نظر میرسد به اندازه کافی برای فریب دادن مخاطب، نمونهای انسانی است. اما این رویکرد دارای یک محدودیت شناختی کلیدی است و قبل از اینکه کسی بتواند ادعا کند که این برنامه به اندازه کافی به یک انسان شبیه است یا مانند یک انسان فکر میکند، هر AI باید روی هر برنامه، هدف، نشانه، مسیر و حتی زندگی قابل تصور انسانی آزمایش شود. بنابراین روشهای جایگزین هم مورد نیاز است. بهعلاوه هدف اصلی پیچیدگی تصمیمگیری است که ویژگیهای فکر انسان است، مانند احساسات یا درک را در بر نمیگیرد. علاوه بر این، هوش مصنوعی واقعا خلاق نیست.
هوش مصنوعی نمیتواند با استفاده از روشهایی مانند استعاره و تخیل، بین موضوعات کاملا متفاوت ارتباط برقرار کند تا به نتایج جدیدی برسد و همه چیز را باید صراحتا برای هوش مصنوعی معین کرد. مدلهای هوش مصنوعی اغلب به عنوان شبکههای عصبی مصنوعی تصور میشوند، اما تفکر انسان به نورونها محدود نمیشود. تفکر کل بدن و بسیاری از انواع سلولهای مغز مانند سلولهای گلیا که نورون نیستند را درگیر میکند. محاسبات بخش کوچکی از تفکر آگاهانه ما را منعکس میکند و خود فکر آگاهانه تنها بخشی از ذهن انسان است. حجم عظیمی از کار ناخودآگاه در پشت صحنه جریان دارد. لذا علم نتیجه میگیرد که هوش مصنوعی از نظر فکری از انسانها فاصله زیادی دارد.
در قدیم رایانهها میتوانستند اطلاعات بیشتری را ذخیره کنند و سریعتر، ارزانتر و در دسترستر شدند، همچنین الگوریتمهای یادگیری ماشینی نیز بهبود یافتند و افراد بهتر میدانستند کدام الگوریتم را برای مشکل خود اعمال کنند و به ترتیب به اهداف و حل مساله و تفسیر زبان گفتاری امیدوار شدند. این موفقیتها و همچنین حمایت از محققان برجسته، آژانس پروژههای تحقیقاتی پیشرفته را متقاعد کرد که تحقیقات هوش مصنوعی را در چندین موسسه تامین مالی کنند. جوامع بینالمللی به ویژه به ماشینی علاقهمند بود که بتواند زبان گفتاری و همچنین پردازش دادهها را با توان عملیاتی بالا رونویسی و ترجمه کند. خوشبینی بالا بود و توقعات حتی بالاتر. با این حال، در حالی که مسیر تحقق اهداف با حضور هوش مصنوعی در جای جای زندگی انسان وجود داشت، هنوز راه زیادی تا دستیابی به اهداف نهایی پردازش زبان طبیعی، تفکر انتزاعی و شناخت واقعی از دیدگاه یک انسان و پیدایش آن در وجود هوش مصنوعی باقی مانده است.
شکستن مه اولیه هوش مصنوعی کوهی از موانع را آشکار کرد. بزرگترین آن فقدان قدرت محاسباتی برای انجام هر کاری اساسی بود: رایانهها به سادگی نمیتوانستند اطلاعات کافی را ذخیره یا با سرعت کافی پردازش کنند. به عنوان مثال، برای برقراری ارتباط، باید معانی بسیاری از کلمات را بداند و آنها را در ترکیبات مختلف درک کند. کامپیوترها هنوز میلیونها برابر ضعیفتر از آن بودند که هوش خود را نشان بدهند و تکنیکهای «یادگیری عمیق» برای هوش مصنوعی به وجود آمد که اجازه میداد با استفاده از تجربههای مکرر خود یاد هم بگیرند.
با اینکه هوش مصنوعی دهههاست مورد مطالعه قرار گرفته، اما هنوز یکی از مبهمترین موضوعات است. هیچ کس نمیتواند توانایی کامپیوتر در پردازش منطق را رد کند. اما برای بسیاری افراد اینکه آیا یک ماشین میتواند فکر کند یا خیر، مبهم است. پیشرفت در هوش مصنوعی برای بسیاری از مردم قابل رویت است و تقریبا الان در همه زمینهها حتی به جای هدایت کشتیهای فضایی استفاده میشود، اما هنر اندیشیدن تا حدی بزرگ و مبهم است که ما فعلا فقط میتوانیم پیشرفتهای آینده در این زمینه را درک کنیم. به نظر میرسد قوه استنتاج و تخیل هیچگاه توسط انسان قابل ابداع نباشد.