نامه‌ای به مهندس محلوجی

سلام آقای مهندس محلوجی، می‌دانیم که این روزها در بنیاد فرهنگ کاشان مشغول به‌کار هستید و یک تنه برای آبادی و عمران زادگاه‌تان تلاش می‌کنید.

نامه‌ای به مهندس محلوجی

به وضعیت بخش معدن و صنایع معدنی و کیفیت برخی مدیرانِ کنونی که فکر می‌کنیم، برایمان این سوال به‌وجود می‌آید که شما و مدیران‌تان چگونه در شرایطِ پساجنگی، وزارت معادن و فلزات، که به تبعیدگاه دولت، معروف شده بود، را تحویل گرفتید و با چه روحیه‌ای این وزارتخانه را ساختید و برنامه‌های توسعه‌ای را اجرا کردید که این تبعیدگاه به سوگلی دولتِ سازندگی تبدیل شود؟

آیا خبر دارید که این روزها افرادی به‌عنوان سیاست‌گذار، تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر یا مدیرعامل در بخش معدن و صنایع معدنی مشغول به‌کار شده‌اند که کمترین تجربه را در اجرا دارند و به‌واسطه بودجه‌ای که در اختیارشان است، به‌جای توسعه، سعی در برآورده کردن نیازهای غیرتولیدی برخی مدیرانِ محلی دارند.

آیا می‌دانید که مدیران بخش معدن و صنایع وابسته مجبورند برای ابقا، در قالب عنوانِ فریبندهِ "مسوولیت اجتماعی"، امتیازهای بزرگی از عزل و نصب افراد گرفته تا ساخت جاده و شبکه فاضلاب در گوشه و کنار کشور بدهند و از سود خود هزینه کنند و از بودجه توسعه بزنند.

چند روز پیش مدیر عامل یکی از بزرگترین هلدینگ‌های معدنی کشور را در اخبار دیدیم که مشغول کلنگ‌زنی بیمارستان برای یکی از شهرهاست! با خود گفتیم مدیر عامل یک شرکت معدنی و بنگاه‌ اقتصادی را چه به ساخت بیمارستان؟

زمانی به زنده‌یاد دکتر نوربخش، رئیس کل وقت بانک مرکزی، گفته بودید دیگر از بانک مرکزی توقع یک دلار ارز را هم ندارید! چگونه توانستید بخش معادن و فلزات را به‌جایی برسانید که استقلالِ مالی و ارزی داشته باشد؟

راستی چگونه توانستید افرادی چون محمدتقی بانکی، محمدمهدی بهکیش، شهیندخت خوارزمی، مصطفی موذن‌زاده، علی شکرریز، علی کلاهدروز، حسن عرفانیان، زنده‌یاد مرتضی هاشمی، احمدعلی هراتی‌نیک، علی الماسی، زنده یاد دکتر احمدزاده، مهندس نوریان، بهرام سبحانی و ده‌ها فرد دیگر را برای توسعه بخش معدن گرد هم آورید؟

برای جوانگرایی در ادارهِ وزارتِ معادن و فلزات چه مدلی را اجرا کردید؟ آیا افرادی که نه تجربه‌ای در اجرا داشتند و نه انگیزه‌ای برای کار، در بنگاه‌های بزرگ اقتصادی به‌کار می‌گرفتید؟

آیا شما هم در برابر کمبودهای آب، برق، گاز، ارز و منابع مالی، فقط آه و ناله می‌کردید و کاهش تولید  بهره‌وری پایین و نداشتن نبوغ مدیریتی را به گردن کمبود انرژی و آب و منابع مالی می‌انداختید؟

به عنوانِ وزیر معادن و فلزات، با خواسته‌های برخی نمایندگان مجلس برای اجرای پروژه‌ها در حوزه انتخابیه‌شان یا درخواست‌شان برای عزل و نصب‌ها چه می‌کردید؟ آیا تن می‌دادید، تعامل می‌کردید یا می‌ایستادید؟ اگر تهدید به استیضاح می‌کردند چه واکنشی نشان می‌دادید؟ امکان دارد روش برخورد با آنان را بگویید تا مدیرانِ جدید هم یاد بگیرند؟

بروکراسی موجود در آن زمان را چگونه حل کردید؟ چقدر زمان صرف می‌کردید که کارتابل‌هایتان را امضا کنید؟

آن روزها نه حرفی از خصوصی‌سازی بود و نه قانونی در این باره به تصویب شده بود، شما چطور خصوصی‌سازی در معادن و برخی شرکت‌های معدنی و فلزی را اجرا کردید؟

در جایی نوشته بودید آخرین تکنولوژی استخراج و برشِ سنگ از معادن را به کشور آوردید و در بخشنا‌مه‌ای انفجار در معادن سنگ را ممنوع کردید. چگونه توانستید تفکر معدنکاری سنتی را به معدنکاری مدرن تغییر دهید؟

راستی تأمین ماشین‌آلات مورد نیاز معادن به چه شکلی بود؟ ارز مورد نیاز این ماشین‌آلات را چگونه تأمین می‌کردید؟ ثبت سفارش ماشین‌آلات مورد نیاز  به چه نحوی انجام می‌شد؟

آیا خبر دارید امروز در وزارت صمت امروز  ثبت سفارشی صورت نمی‌دهند و قادر نیستند ارز مورد نیاز حدود ۳ هزار ماشین‌آلات معدنی را تامین کنند؟

چگونه ظرفیت تولید فولاد را از ۷۰۰ هزار تن به ۷ میلیون تن رسانید و برخی از پروژه‌های بزرگ فولادی که امروز کشور به آن می‌بالد، را تأمین اعتبار کنید؟

چرا به آرزوی خود برای ایجاد دانشگاهی مانند "برکلی" Berkeley، که زمین‌های آن را در ارتفاعات لواسانات و مشرف به سد لتیان خریداری کردید، نرسیدید؟

پرسش زیاد است و حوصله اندک. راستی این روزها حال‌تان چطور است؟/ بیرونیت

ارسال نظر