ترس در بورس

بازار سرمایه بعد از ۳ روز پر رونق، مجددا با فشار عرضه روبه‌رو شد. فشاری که ۱۵۰ نماد صف فروش در شروع معاملات را به ۳۵۸ نماد در پایان روز رساند و گویی یک اصلاح دیگر در راه است.

ترس در بورس

در برخی بازارهای جهانی نظیر کریپتو کارنسی، از شاخصی به عنوان شاخص ترس و طمع (Fear and Greed Index) جهت بررسی احساسات غالب در بازار استفاده می‌شود. اگرچه کندل‌های مثبت و منفی، این شاخص را دل در خود دارند، اما شاخص ترس و طمع به سرمایه گذاران کمک می کند تا وضعیت عاطفی بازار را درک کنند، که می تواند بر رفتارهای خرید و فروش تأثیر بگذارد.

به عنوان مثال، اگر بازار بیش ارزش خود در حال معامله باشد، این شاخص نشان می دهد که سرمایه گذاران بیش از حد حریص هستند و باید اصلاح شود. برعکس، اگر بازار زیر ارزش ذاتی خود باشد، نشان می‌دهد که ترس باعث کاهش قیمت‌ها شده و به طور بالقوه فرصت‌های خرید را ایجاد می‌کند. حال به نظر شما اگر این شاخص روی بورس کشور فعال بود، از میان حالت‌های ترس، طمع و یا حالت خنثی، کدام یک را به تصویر می‌کشید؟

ترس برادر مرگ است!

بیش از ۲۲۰ روز و ۱۴۰ کندل از آغاز سال جاری می‌گذرد. در این ۲۲۰ روز تنها ۷ روز پشت سر هم کندل‌های مثبت در شاخص کل شکل گرفت. البته این ۷ کندل تنها توانستند ۲ کندل نزولی پر قدرت ماقبل خود را کاور کنند که عملا بدان معنا است که هم تعداد کندل‌های مثبت و هم زور آن‌ها بسیار ناچیز است.

 

از زاویه دیگر و از منظر روانشناسی معامله‌گری، فعالان بازار به آینده بازار خوش‌بین نیستند؛ به طوری که ارزش و حجم صف‌های خرید به هیچ وجه با صف‌های فروش قابل مقایسه نیست و با کوچکترین رشد بازار، تقاضا توسط عرضه‌ها بلعیده می‌شود. اتفاقی که نشان می‌دهد «ترس» در بازار قوت گرفته و شوک اقتصادی-سیاسی می‌تواند آن را از بین ببرد.

دلیل این صحبت نیز واضح است: ارزش دلاری بازار سرمایه هم وزن سال ۱۳۹۳ شده است که با درنظر گرفتن IPOهای اضافه شده به بازار بعد از آن سال، ارزش بازار به سال ۱۳۸۹ برمی‌گردد.

۷ روز و دیگر هیچ!

در آن سال‌ها نرخ دلار ۳٬۳۰۰ تومان، طلا ۹۵ هزار تومان و مسکن نیز متری ۴ میلیون تومان بود. گزاره‌ای که این تفکر را مخابره می‌کند که چیزی فراتر معضلات اقتصادی و سیاسی بازار را به انزوا رانده است و در این حالت گزینه‌ای جز ترس باقی نمی‌ماند. حاشیه سود پایین شرکت‌ها، ناترازی انرژی در نیمی از سال، کسری بودجه و فروش اوراق، تلاش برای کنترل تورم و رشد نرخ بهره، افزایش هزینه‌های تولید و فروش در کنار قیمت‌گذاری دستوری مشکلاتی هستند که می‌توانند علت عقب ماندگی بورس را توجیه کنند. اما آیا تاثیر آن‌ها باید به اندازه قدرت تخریب بمب اتم باشد؟ آیا می‌توان پذیرفت که سایر بازارها بیش از ۲۰ برابر رشد کنند اما بازار در همان نقطه ۱۰ سال قبل خود بایستد؟

به نظر می‌رسد که سیاست‌گذاران باید به «شاخص ترس» وزن بیشتری بدهند. در واقع رسوایی اردیبهشت ماه، لغو معافیت صادراتی فولادی‌ها، دعوت مردم به بورس در سقف قیمتی توسط دولت، وعده‌های پوچی که هیچ‌گاه عملی نشدند، دست درازی دولت در جیب شرکت‌ها برای پوشش کسری بودجه و غیره عوامل اصلی هستند که بورس را نابود کرده است.

بی اعتمادی به دولت و بازار نظام‌مند و شفافی به نام بورس، «شاخص ترس» را بزرگ و بزرگ‌تر می‌کند و بیش از ۴ سال بازار را به تعطیلی می‌کشاند. وگرنه نرخ بهره تا آخر نمی‌تواند در این اعداد قرار گیرد، مالیات‌ستانی دولت از شرکت‌ها تا یک حدی می‌تواند افزایش یابد، قیمت‌گذاری دستوری در جایی که شرکت‌ها را هم ردیف ایران خودرو و سایپا قرار دهد بالاخره متوقف می‌شود، اما اعتماد و سرمایه‌ای که از بورس فرار می‌کنند دیگر به این بازار برنخواهند گشت. آن موقع دیگر سرمایه‌ای وجود ندارد که نوسان‌گیران فعال شوند، سرمایه‌ای نیست که ناشران ۱۴۴ نماد به طور همزمان صف‌های خرید خود را عرضه کنند و یا حتی سهمی را پروژه کنند.

منبع: اقتصادآنلاین
ارسال نظر