معدن، توسعه و مسئولیت؛ نگاهی از بیرون به چالشهای صنعت استخراج
دیوید مَتیوز-پژوهشگر اقتصاد منابع طبیعی از مؤسسه سیاستگذاری پایدار اروپا
سال گذشته، برای نخستینبار سفری به ایران داشتم تا وضعیت معادن و استخراج منابع معدنی را بررسی کنم. پیش از آن، از دور اخبار و آمارها را دنبال میکردم: کشوری با منابع غنی معدنی از مس و آهن گرفته تا سرب، روی و حتی عناصر کمیاب. اما آنچه از نزدیک دیدم، بسیار فراتر از اعداد و نمودارها بود؛ معادن نه فقط گنجینههایی طبیعی، که میدانهای پرچالشی از اقتصاد، سیاست، محیطزیست و زندگی انسانیاند.
در بسیاری از کشورها، از جمله کشورهای در حال توسعه، معدن همچون تیغی دو لبه است. از یکسو میتواند رشد اقتصادی، اشتغال و درآمد ارزی به ارمغان بیاورد، و از سوی دیگر با نابرابری، آسیبهای زیستمحیطی، مهاجرتهای اجباری و فرسایش اجتماعی همراه باشد. ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست.
یکی از نخستین چالشهایی که در بازدیدهایم از معادن ایران با آن مواجه شدم، مسئله مدیریت پایدار منابع بود. در بسیاری از نقاط، برداشت سریع و بدون برنامه از ذخایر معدنی، با هدف تأمین نیازهای زودبازده اقتصادی صورت میگیرد. در برخی موارد، برنامهای برای فرآوری در محل یا ایجاد زنجیره ارزش افزوده دیده نمیشود. مواد معدنی استخراجشده مستقیماً به صورت خام یا نیمهفرآوریشده روانه بازار میشوند، و این باعث میشود سود اصلی به جیب واسطهها یا کشورهایی برسد که فنّاوری پیشرفتهتری دارند.
موضوع دیگری که بسیار جلب توجه کرد، شرایط زیستمحیطی اطراف معادن بود. در مناطقی چون استان یزد یا کرمان، آثار فرونشست زمین، کاهش سطح آبهای زیرزمینی و آلودگی هوا و خاک به وضوح قابل مشاهده است. اینها تنها مشکلات فنی نیستند، بلکه نشانههایی از نبود نظارت دقیق و نبود پیوند میان تصمیمگیری اقتصادی و ارزیابیهای محیطزیستیاند. در برخی موارد، جامعه محلی با پیامدهایی روبرو میشود که هرگز در سود معدن شریک نبوده است: بیماری، نابودی زمینهای کشاورزی، مهاجرت جوانان.
یکی دیگر از چالشهای اساسی که نباید نادیده گرفت، مسئله ایمنی کارگران معدن است. هرچند در سالهای اخیر تلاشهایی برای بهبود شرایط صورت گرفته، اما هنوز هم گزارشهایی از نبود تجهیزات ایمنی کافی، آموزشهای ناقص، و حادثههای مرگبار به گوش میرسد. صنعت معدنکاری، ماهیتاً پرریسک است، اما این ریسک نباید به بهای جان انسانها نادیده گرفته شود.
از منظر اجتماعی نیز معدنکاری، بهویژه در مناطق محروم، نوعی دوگانگی ایجاد میکند. از یکسو، امید به اشتغال و توسعه زیرساختها؛ و از سوی دیگر، بیثباتی در سبک زندگی سنتی، مهاجرت بیرویه به حاشیه شهرها، و وابستگی بیش از حد به یک صنعت که ممکن است روزی منابعش به پایان برسد. در گفتوگو با برخی اهالی یک روستای معدنی، شنیدم که بسیاری از جوانان دیگر به کشاورزی یا صنایعدستی علاقهمند نیستند، چون سود و رونق آنی معدن آنها را وسوسه کرده است، اما همین معادن، پس از چند سال فعالیت بیبرنامه، تعطیل شدهاند و تنها حفرههایی خالی در دل کوه بهجا مانده است.
در این میان، یکی از موضوعات مهم، فقدان شفافیت در دادهها و مشارکت عمومی در تصمیمسازیهاست. بسیاری از پروژههای معدنی بدون اطلاعرسانی کافی یا نظرخواهی از جامعه محلی آغاز میشوند. این نبود شفافیت نهتنها اعتماد عمومی را کاهش میدهد، بلکه مانعی برای شکلگیری سرمایهگذاریهای پایدار و مسئولانه نیز به شمار میرود. سرمایهگذاران خارجی، پیش از هر چیز، به دنبال چارچوبهای روشن قانونی، پایداری سیاسی، و تضمینهای زیستمحیطیاند؛ بدون این مؤلفهها، هیچ آمار وسوسهانگیزی از ذخایر زیرزمینی نمیتواند آنها را جذب کند.
در عین حال، ایران ظرفیتهای چشمگیری برای تحول در این حوزه دارد. نیروی انسانی تحصیلکرده، تنوع گسترده مواد معدنی، و موقعیت ژئوپولیتیکی ممتاز، همگی عواملیاند که در صورت اصلاح زیرساختهای حقوقی، اقتصادی و مدیریتی، میتوانند صنعت معدن را به یکی از پیشرانهای توسعه پایدار بدل کنند. راهکارهایی همچون ایجاد مراکز تحقیق و توسعه در نزدیکی معادن، آموزش نیروی کار محلی، استفاده از فناوریهای نوین در اکتشاف و استخراج، و بهرهگیری از مدلهای مشارکتی با جوامع محلی، میتوانند بخشی از این تحول باشند.
در پایان، تجربه من بهعنوان یک ناظر بیرونی نشان داد که معدن تنها یک صنعت نیست، بلکه آئینهای است از سیاست، جامعه و اخلاق. در عصر بحرانهای اقلیمی و دغدغههای توسعه پایدار، نمیتوان از معدن سخن گفت، بیآنکه به نقش انسان، حقوق نسلهای آینده، و عدالت زیستمحیطی اندیشید. ایران با پشتوانه فرهنگی، تاریخی و علمیاش، میتواند راهی متفاوت از بسیاری کشورها بپیماید؛ راهی که در آن، معدن نه بلای زمین، که برکت خرد و مسئولیت باشد.